عشق بازی ما با خدا...

بیا خدا را گول بزنیم،من باهاش حرف میزنم تو فاصله هارو بردار...

عشق...

 

 

عشق فراموش کردن نیست ،بخشیدن است
گوش کردن نیست ، درک کردن است
دیدن نیست ، احساس کردن است
جا زدن و کنار کشیدن نیست صبر کردن و ادامه دادن است

 

 

حتی تنها

[ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, ] [ 10:23 ] [ ساناز ] [ ]
موجودات غریب...

مــوجــودات ِ غــریبـی هـستیـم !



نـه طاقــت ِ دروغ را داریـــم …



و نــه تحــمّل ِ حـقــیــقت را !!

[ سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, ] [ 1:42 ] [ ساناز ] [ ]
پاییز...

 

پاییز آمده است و صدای کلاغ ها اکودار شده است
درختان برای شروعی دوباره
برگهای مرده و پژمرده شان را دور می ریزند
تا جایی برای برگهای تازه و نو باز شود
درختان خود را برای روبرو شدن با مشکلات سرد
آماده میکنند
و ما انسانها فقط نگاه میکنیم
و در پیاده روها شاید و فقط شاید
صدای خش خش برگهای کهنه را بشنویم


خدایا
تو داناترینی و من به این ایمان دارم
ولی چرا ما انسانها فقط نگاه میکنیم
چرا یاد نمی گیریم؟
چرا همه چیز برایمان فقط حکم تابلو نقاشی بیش نیست؟
چرا فقط به دنبال تجملات توخالی هستیم؟
چرا نمی آموزیم که ما هم برگهای کهنه کدورت را دور بریزیم تا شاید
جایی برای روییدن برگهای بخشش و گذشت باز شود
شاید با نگاهی به درختان پاییزی
می آموختیم که سردی مشکلات را با تمام وجود باید تحمل کرد
و می فهمیدیم که سرمای روزگار گذشتنی است
فقط باید برای مقابله با آن
خود را سبک کرد و ریشه ها را محکم


راستش را بخوای دلم برای دوران کودکیم تنگ شده
آن روزهایی که با برگهای خشکیده هم ؛ کار دستی می ساختم
آن روزهایی که با درختان صحبت می کردم و صدایشان را می شنیدم


این روزها
گوشهایم پر شده از دیدن روزمرگی ها
چشمانم پر شده از چشم و هم چشمی ها
بینی ام را بوی بی انسانی پر کرده
دیگر نه می توانم درست ببینم و نه ....
راستش را بخواهی این روزها ادای آدم بودن را در می آوریم
ولی دریغ از آنکه بتوانیم بوی انسان واقعی را بفهمیم


خدایا
کمک مان کن تا باز هم بفهمیم
دلهای بهاری بهترین دلهاست

 

پاییز بر همگی مبارک....

[ یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, ] [ 2:34 ] [ ساناز ] [ ]

آوازک